دوشیزه ترین نگاه

تنهایی من پنجره ای کوچک داشت

آن پنجره هم منظره ای کوچک داشت

آن منظره نیز لای شب بوهایش

از عطر تنت خاطره ای کوچک داشت!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

دوشیزه ترین نگاه...

I swear by the rising waves By the moment they collapse Every second my restless particles They hang themselves at your request! parsa hemmat From the book: The most virgin look دوشیزه ترین نگاه...

از نغمه ی من خاطره ای می ماند

نه خاطره نه پنجره ای می ماند

آنقدر تو را لطیف خواندم که جهان

پنداشت تو را باکره ای می خواند!*

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

* استفاده از ردیف متفاوت آگاهانه صورت گرفته است!

دوشیزه ترین نگاه...

می افتم و مثل عطر بر می خیزم

از دوش و برت دوباره می آویزم

چون زمزمه ی نقره ای فواره

می بوسمت و باز فرو می ریزم!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

دوشیزه ترین نگاه...

پیچیده به دور باد بی پروایی سرشاخه ی زخم خورده ی افرایی بر خلوت حوض آبی نقاشی افتاده دو برگ قرمز اخرایی! پارسا همت از کتاب دوشیزه ترین نگاه دوشیزه ترین نگاه...

هنگام سحر یاسمنی زاد مرا این گل چه طنین نازکی داد مرا آرام بغل گرفته دنیایم را از بستر نرم می برد باد مرا! پارسا همت از کتاب دوشیزه ترین نگاه دوشیزه ترین نگاه...

بگذار مرا باد به هر سو ببرد

کو واهمه ای بشکند از رو ببرد

در پیرهنم زنبق زردی است همین

بگذار تمامی جهان بو ببرد!

پارسا همت

از کتاب دوشیزه ترین نگاه

دوشیزه ترین نگاه...